آیا خداوند می‌تواند مانند خود را بسازد؟
آیا خداوند می‌تواند مانند خود را بسازد؟


این پرسش‌ها تازگی ندارند و از دوران‌های پیشین میان مردم مطرح بوده و از پیشوایان بزرگ دینی ما در این زمینه سؤالاتی شده و پاسخ‌هایی فرموده‌اند.
جواب اجمالی همه این پرسش‌ها یک جمله است و آن این که: قدرت هرچه هم نامتناهی و نامحدود باشد، به چیزی تعلّق می‌گیرد که عقل و خرد امکان آن را تصدیق کند و باور نماید که یک چنین چیزی «شدنی» است.
امّا چیزهایی که امکان ذاتی ندارد و در نزد خرد از امور ممتنع و محال شمرده می‌شوند، هرگز قدرت به آنها تعلّق نمی‌گیرد.
توضیح این که: هنگامی که ما افکار و اندیشه‌های خود را با خارج می‌سنجیم، آنها را دو نوع می‌بابیم:
نوع اوّل: اندیشه‌هایی که عقل برای وجود و هستی آنها مانعی نمی‌بیند و در پوشیدن لباس هستی جز به یک قدرت، به چیز دیگری نیاز ندارند مانند جهان آفرینش با آن وسعت و گنجایش، با آن همه انواع زیاد، با آن همه کهکشان‌ها و سحابی‌ها و کواکب و اقمارش و ... که همگی ذاتاً امر ممکن بوده و در پرتو قدرت نامتناهی خداوند لباس هستی پوشیده‌اند.
نوع دوّم: موضوعاتی که در سنجش عقل و خرد ایجاد آنها محال و ممتنع بوده و در نظر عقل امکان هستی برای آنها نیست، نه از این جهت که قدرت پدید آورنده ناقص و نارساست بلکه خود آنها ذاتاً امکان پذیرش وجود هستی را ندارند.

به عبارت روشنتر: هنگامی که عقل آنها را در ترازوی داوری می‌گذارد و به حساب آنها می‌رسد، درک می‌کند که برای چنین موضوعاتی (هر چند هم آفریننده، قدرت نامتناهی داشته باشد) امکان هستی نیست و به اصطلاح قصور و نارسایی در خود آنهاست نه در آفریننده.
مثلًا هرگاه به یک نفر دوزنده چیره دست پیشنهاد شود که از یک مشت پاره آجر و یا هیزم، برای دختری که به خانه بخت می‌رود پیراهنی بدوزد و یا به یک نقّاش توانا گفته شود که بر روی نسیم لرزان سحرگاهان و یا امواج پر چین و شکن دریا، دورنمایی زیبایی از پرهای طاووس ترسیم کند، قطعاً هر دو نفر خواهند گفت: یک چنین آلات و ابزاری، برای موضوعی که در نظر گرفته‌اید لیاقت و شایستگی ندارند و از آجر و هیزم نمی‌توان پیراهنی دوخت و بر روی نسیم لرزان سحرگاهان، نمی‌توان نقّاشی نمود.
این که می‌گویند: «نمی‌توان دوخت و یا ترسیم کرد» نه از این نظر است که آنها در رشته خود به حدّی نرسیده‌اند که از این ابزار پیراهنی بدوزند و یا روی هوا و آب منظره‌ای ترسیم کنند بلکه محل، برای این کار شایستگی ندارد.
اینها و مانند اینها یک سلسله موضوعاتی است که بشر با فراست و هوشیاری خاصّی درک نموده که مثل «هیزم» و «آهن» ابزار خیاطی نیست و نقّاشی روی هوا و آب امکان ندارد و در محیط زندگی نمونه این مثال‌ها فراوان است.
مثلًا عقل هر انسانی درک می‌کند که محال است یک چیز در یک لحظه هم موجود باشد و هم نباشد و یک لامپ در یک آن هم خاموش باشد و هم روشن و یا ظرفی هم پر باشد و هم خالی و همچنین ...
امتناع و محال بودن این نوع موضوعات، از بدیهیّات عقل است و کسی -/ هر چند هم خیالباف باشد-/ نمی‌تواند برای این امور امکان وجود فرض کند.
هر فردی-/ هر چه هم سطح معلومات وی کم باشد-/ می‌داند 4/ 2* 2 است و امکان ندارد روزی نتیجه آن 3 و یا 5 بشود.
از این مثال‌ها روشن گردید اموری که طبعاً محال و ممتنع است از قلمرو قدرت خارج بوده و به کار بردن لفظ «قدرت» در این موارد، غلط و ناصحیح می‌باشد و همواره قدرت بر امور ممکن که قابلیّت وجود و هستی را دارند تعلّق می‌گیرد.
اکنون برگردیم و موارد پرسش را مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم علّت عدم تحقّق آنها چیست؟
با یک بررسی کوتاه معلوم می‌گردد، علّت عدم تعلّق قدرت بر آنها این است که همه آنها جزء محالات بوده و امور محال از قلمرو و قدرت و پذیرش آن بیرون است.
مثلًا، وجود مثل برای خدا محال است و دانشمندان در بحث صفات خدا، با دلایل استوار یگانگی خدا را ثابت نموده و بدون هرگونه شریک و مانند را برای او محال دانسته‌اند. در این صورت فرض آفریدن مثل، فرض محال است.
دیگر سؤال از این که خدا می‌تواند موجودی مثل خود بسازد، مثل این است که بگوییم خداوند می‌تواند به یک امر محال لباس هستی بپوشاند؟
به عبارت دیگر: مفاد این که خداوند موجودی مانند خود بسازد، این است که خداوند موجودی را بسازد و در عین این که «ممکن» است «واجب» نیز باشد، در عین این که «محدود» است «نامحدود و نامتناهی» نیز باشد، در عین این که وجود از خود ندارد وجود از خود داشته باشد و این همان جمع میان دو نقیص است که گفته شد در نظر عقل از محالات بوده و امکان وجود ندارد.
زیرا اگر خداوند موجودی مانند خود بسازد، از آن نظر که مخلوق خداست باید «ممکن و متناهی» باشد و از خود هستی نداشته باشد.
ولی از آن نظر که «مانند خداو مثل خدا» است باید از هر نظر مثل او باشد،یعنی «واجب الوجود و نامتناهی» و وجود از خود داشته باشد و جمع میان این حالات و صفات مختلف، همان جمع میان دو نقیض است.
همچنین سؤال از این که خداوند مثلًا می‌تواند جهان را در تخم مرغی جای دهد، سؤال از ایجاد یک امر محال است زیرا عقل روی یک سلسله محاسبات و مشاهدات روشن دریافته است که باید ظرف از مظروف (چیزی که داخل ظرف است) بزرگتر باشد و محال است یک شی‌ء بزرگ با وصف بزرگی، در ظرفی کوچکتر از خود جای گیرد.
بنابر این تمنّای این که جهانی در میان تخم مرغی جای گیرد، تمنّای یک امر محال از خداست و از بیانات گذشته روشن گردید که امور محال از قلمرو قدرت مطلقاً خارج می‌باشد و همواره قدرت بر امر ممکن تعلّق می‌گیرد.(1) درباره سؤال سوّم که آیا خداوند می‌تواند موجودی را بسازد که نتواند آن را نابود کند، عین همین بیان حکمفرماست و تمنّای آن از خدا، تمنّای آن از خدا، تمنّای یک امر محال می‌باشد.
زیرا از آن‌جا که یک چنین موجودی مخلوق و آفریده خداست، باید ممکن باشد و هر امر ممکن ذاتاً فناپذیر است. هرگاه فرض کنیم که این موجود فناپذیر نیست، در این صورت باید فرض کنیم که او واجب الوجود است و نتیجه آن این است که یک شی‌ء در یک آن هم «ممکن» و هم «واجب» باشد و به عبارت دیگر: از آن نظر که آفریده خداست، باید ممکن باشد ولی از این نظر که فناپذیر نیست، ناچار باید واجب باشد و این همان تمنّای جمع میان دو نقیض است.

1- و به عبارت دیگر تمنّای این که جهانی در میان تخم مرغی قرار گیرد، نیز تمنّای جمع میان دو نقیض است، زیرا از این که« ظرف» تخم مرغ است ناچار مظروف باید کوچکتر از آن باشد ولی از آن‌جا که« مظروف» جهان با عظمت است، ناچار باید مظروف آن میلیاردها برابر بزرگتر از ظرف خود باشد و فرض این که یک شی‌ء در یک آن، هم کوچک و هم بزرگ باشد، فرض جمع میان دو نقیض است( برای توضیح بیشتر به کتاب« خدا را چگونه بشناسیم» مراجعه فرمایید).

 همچنین سؤال از این که خداوند موجودی را خلق کند که نتواند آن را حرکت دهد، سؤال از امکان میان دو متناقض است؛ زیرا از این نظر که مخلوق خداست باید «محدود و متناهی» و طبعاً قابل تحریک باشد و از این نظر که نمی‌تواند آن را حرکت دهد، باید فرض شود که «نامتناهی و نامحدود» باشد و یک چنین تمنّا، تمنّای یک شی‌ء متناقض و در عین حال نامفهوم و بی‌معناست.
خلاصه پاسخ این که: تمام این فرضیّه‌ها محال و ممتنع است و تمنّای ایجاد اینها تمنّای «هستی بخشیدن به امور ممتنع و محال ذاتی» می‌باشد و امور ممتنع از قلمرو قدرت بیرون بوده و در سنجش عقل و خرد، قابلیّت ایجاد و شایستگی هستی را ندارد و اگر در محلّ قابلیّت و شایستگی باشد، هرگز در قدرت خداوند هیچ‌گونه نارسایی نیست و به اصطلاح:
هرچه هست از قامت ناساز بی‌اندام ماست‌ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: معارف اسلامی، پرسش و پاسخ، ،
:: برچسب‌ها: آیا خداوند می‌تواند مانند خود را بسازد؟,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : دو شنبه 21 تير 1395
زمان : 14:55


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.